رد پاي جواني در ادبيات
رد پاي جواني در ادبيات
اما توانايي انسان تنها به گفتار به يک شيوه ي متداول و ثابت نيست، بلکه آدمي قادر است در شيوه هاي زباني رايج و مرسوم بر اثر خلاقيت و نياز خود، تغييراتي ايجاد کند و شيوه ي گفتار جديدي بر حسب نيازهاي زماني و مکاني خود ايجاد کند که در علم زبان شناسي از آن به زبان مخفي با مدهاي زباني ياد مي شود.
پايه گذاران زبان مخفي در يک جامعه عمدتاً دو گروه اند:
گروه اول، قانون گريزان يا کساني هستند که نمي خواهند ديگران از کار، پيشه و فعاليت هاي آنان سر در بياورند و سخن گفتن درباره ي آرا، نظريات و باورهاي خويش را به زباني غير معمول، بر سخن گفتن آزادانه و ترويج علني انديشه هاي خود، مقدم مي شمارند . آن ها با استفاده از اين زبان از ورود نامحرمان به جمع خود جلوگيري مي کنند؛ مانند برخي انجمن هاي فرقه اي با باورهاي منحصر به فرد.
گروه دوم، هنجار شکنان جامعه اند. کساني که از لبه ي قانون و قانون مداري در جامعه به زير افتاده و رفتارهاي ناهنجار دارند، جزو اين گروه اند. دزدان، خلاف کاران، افراد شرور، اراذل و اوباش، قاچاقچي ها و... در اين گروه جاي مي گيرند.
در اين بين و در همه ي جوامع، زبان مخفي، بيش تر مورد توجه جوانان و نوجوانان آن جامعه است؛ چرا که استفاده از اين زبان به آنان و جامعه ي محدود شده به گروه هم سالان و باورهاي شان، گونه اي تشخّص مي بخشد. آنان با بهره گيري از اين زبان، گروه و جامعه ي خود را جامعه اي با گفتار عجيب و غير معمول معرفي مي کنند که تنها هم انديشان هم سال خودشان امکان ورود به آن را دارند. واژگاني که آن ها مي سازند يا در معنايي جز آنچه معمول است به کار مي رود يا دائما در حال تغيير است و چه بسا پس از آن که شبانگاه سر را به زمين گذاشتند، فردا صبح با مجموعه اي از واژگان تازه مواجه مي شوند.
زبان مخفي و استفاده از آن در بين جوانان و نوجوانان يک جامعه مرسوم و معمول است، ولي منحصر و محدود به ايشان نيست. اين ادبيات بر اقشار معمولي مردم و حتي گروه روشن فکران نيز تأثير گذار است. از زبان مخفي رانندگان و معتادان گرفته تا زبان مخفي رايج ميان اهالي هنر و واژگان مصطلح در برخي فيلم نامه ها، برنامه هاي زنده ي راديويي، تلويزيوني و بعضي جرايد و مطبوعات.
استدلال اهل فکر و هنر (مانند اصحاب رسانه)، براي استفاده از اين زبان، جذب طيف وسيعي از جوانان و نوجوانان است که به نظر، دليل چندان موجهي نيست. اگر اين فرض را درست بينگاريم که رسانه هاي جمعي، حکم دانشگاه را دارد، بايد نسبت به مواد و مصالح قابل تدريس و اشاعه ي در آن عنايت کافي مبذول داشت. هر گونه بي مبالاتي و تساهل و تسامح در به کار گيري نا آگاهانه ي اين واژگان و اصطلاحات، مي تواند نتايج جبران ناپذيري به دنبال داشته باشد، چرا که با رسانه اي کردن اين اصطلاحات در واقع، حرکت آن ها را دست خوش تغيير قرار مي دهيم و با برجسته سازي آن ها در سطح وسيع و براي مخاطبان انبوه به گسترش و ثبات هر چه بيش تر اين گونه اصطلاحات در ادبيات فارسي دامن مي زنيم.
البته زبان مخفي به زعم زبان شناسان، جرو گنجينه ي زبان فارسي نيست و با طبع تمام واژگان آن هم ماندگار نيست، ولي ممکن است بر اثر استفاده ي فراوان و خوش آمدن به ذائقه ي عمومي، بعدها به آن وارد شود.
اين آسيب تنها متوجه رسانه هاي جمعي و محافل دوستانه نيست. چنان چه رد پاي زبان مخفي در آثار مکتوب ادبي هم به روشني ديده مي شود. در آثار ادبي اين رد پا بيش تر در نمونه هاي طنز (منظوم و منثور)، داستان هاي کوتاه و بلند، متن فيلم نامه و اين روزها در متن پيامک و ايميل ها ديده مي شود.
به نظر مي رسد ادبيات مکتوب فاخر و کلاسيک فارسي کم تر به اين گونه اصطلاحات اقبال نشان داده است و نمونه هاي زبان مخفي در قالب اصطلاحات و صفات منتسب به اشخاص، در ادبيات امروزي بيش تر ديده مي شود من در زمينه ي ادبيات کلاسيک و يافتن واژگان زبان مخفي در ادبيات آن دوره پژوهشي نکرده ام و بر اهل پژوهش است که در اين باره به تفحص بپردازند و وجود يا عدم وجود نمونه هايي را ياد آور شوند؛ اما به نظر مي رسد عدم مشاهده ي وسيع اصطلاحات زبان مخفي در ادبيات کلاسيک ايران مي تواند دو دليل عمده داشته باشد: اول اين که شاعران، چون رابطه ي نزديکي با دربار پادشاهان داشته اند و اشعار آن ها از سوي درباريان رصد مي شده است، کم تر از اصطلاحات کوچه و بازاري در شعرهاي شان استفاده مي کرده اند و دوم اين که چون حفاظت و انتقال سينه به سينه ي اين گنجينه ي عظيم پارسي، معمولاً از سوي مراکز و نهادهاي حکومتي در کتابخانه هاي دولتي - صورت مي گرفته است، بنابر اين، بيش تر به نگه داري ادبيات فاخر و رسمي کشور توجه مي شده است و ادبيات کوچه و بازاري چون کم تر مورد عنايت ارباب قدرت بوده است، به آن صورت که بايد و شايد به نسل هاي بعد منتقل نشده است.
اما در ادبيات معاصر و شايد بتوان گفت، ادبيات چند دهه ي اخير به روشني مي توان نمونه هاي فراواني را از اين زبان يافت. حتماً اصطلاح معروف: « خالي بسته!» را که در ابتداي انقلاب بر سر زبان افتاد به خاطر داريد و کمي دورتر «پيرمرد خنزر پنزري»، صادق هدايت در بوف کور.
از اين نمونه ها در آثار محمد علي جمالزاده که به پدر داستان نويسي ايران معروف است بسيار مي توان يافت. از واژگاني چون: «ديلاق»، «چلمن» و «پخمه» گرفته تا «گاگول» و «آسمان جل».
جمالزاده نخستين مجموعه ي داستان هاي ايراني را تحت عنوان «يکي بود يکي نبود»، در سال 1300 منتشر کرد. او کسي است که در داستان هايش از فرهنگ شفاهي مردم استفاده ي بسيار کرده است. زبان او ساده و روان است و در آثارش، کنايات، امثال، تکه کلام و ترانه هاي قومي و محلي بسياري به چشم مي خورد . او معتقد بود بايد تغييرات نو و تازه در نوشته آورد و اين کار را با آوردن اصطلاح و ضرب المثل در آثارش انجام مي دهد که حتي بعضي از آن ها براي خواننده آشنا نيست و زبان مخفي به حساب مي آيد. از سوي ديگر استفاده ي او از اين اصطلاحات تا حدي است که گاهي خواننده احساس مي کند به جاي خواندن داستان، در حال مطالعه ي يک فرهنگ لغت است. مانند داستان «فارسي شکر است» که نمونه ي بارز اين امر است.
او جزئيات چهره، لباس ها، حرکات و رفتار شخصيت هاي داستانش را با مثال هايي دور از ذهن، طنز گونه و نمادين به تصوير مي کشد:
«سر زانوهاي شلوارش چنان باد کرده که به راستي تصور کردم دو هندوانه از جايي کش رفته و در آن جا مخفي کرده است.»
البته عرصه ي شعر نيز از اين مورد دور نمانده است. دوره ي مشروطه که سرآغاز تحول و دگرگوني بزرگي در ادبيات منظوم و موزون فارسي است، گرايشي در شاعران آن دوره پديد آورد که شعر دوره ي مشروطه و پس از آن را زمينه ساز ظهور ساختار شعري متفاوتي به نام «شعر نو» کرد. يکي از ويژگي هاي کلي زبان شعر اين دوره، نزديک شدن آن به زبان محاوره اي و عاميانه ي کوچه و بازار است. از شاعران معروف مشروطه و پس از آن کساني مانند «عارف قزويني» و «ميرزاده ي عشقي» زبان عاميانه و البته پر غلطي داشته اند که ملک الشعراي بهار، آن ها را «عارف عشقي عوام» مي ناميد.
شعر، تصنيف و ترانه، يکي از مهم ترين آثار طنزي بود که توسط شاعران انقلابي مشروطه به صورت هاي مختلف سروده مي شد و يکي از اصلي ترين ويژگي هاي آن، داشتن زباني ساده و عاميانه بود. به اين نمونه از «سيد اشرف الدين قزويني» که در روزنامه ي نسيم شمال به چاپ رسيد توجه کنيد:
اي قلعه تو هم داخل آدم شدي امروز؟
بيچاره، چرا ميرزا قشمشم شدي امروز؟
يا اين نمونه از ميرزاده ي عشقي که شعرش را تا حد تبديل شدن به ضرب المثل پيش مي برد:
...موقع خدمت همه مانند خر
جمله اطباش، به گل مانده در
به به از اين مملکت خر تو خر
بشنو و باور مکن
جان پسر، گوش به هر خر مکن!
يکي از زيباترين و معروف ترين اشعار دهخدا « رؤسا و دولت» نام دارد:
خاک به سرم بچه به هوش آمده
بخواب ننه يک سر و دو گوش آمده
گريه نکن لولو مي آد مي خوره
گربه مي آد بزبزي رو مي بره...
و موارد بسيار ديگري که در اين اندک مجال آن ها نيست.
در اين ميان ادبيات شفاهي نيز، سهم به سزايي در ايجاد يا حفظ و گسترش اصطلاحات خودماني دارد. ادبيات شفاهي بر پايه ي مستندات و وقايع عيني است که توسط کسي يا کساني ديده شده يا به وجود آمده و بعدها توسط کساني ديگري به رشته ي تحرير در آمده و بر سينه ي ادبيات مکتوب مي نشيند.
يکي از ويژگي هاي ادبيات شفاهي، زبان آن است. اين زبان، همان زبان گفتاري مردم است که پيشينيان به آن «زبان اهل سوق» مي گفتند. زبان زنده اي که مردم در بازارها و گذرها از آن به عنوان وسيله ي ارتباطي استفاده مي کنند. اين ويژگي در روايات شفاهي که مکتوب شده اند، کاملاً حفظ شده است. در اين متن ها، جمله ها ساده، کوتاه و گاه بريده بريده است، و واژه ها و گاه فعل ها تکرار مي شود و تعبيرهاي مجازي به کار مي رود.
در ادبيات شفاهي و خاطرات جنگ که مربوط به خاطرات رزمندگان در دوره ي هشت ساله ي جنگ است نيز، موارد بسياري از کاربرد زبان مخفي ديده مي شود که اين مسئله در خاطرات مردان چشم گير تر است. البته، فرهنگ جبهه که در مجموعه کتاب هايي با همين عنوان و توسط «سيد مهدي فهيمي» گرد آوري شده است، به رواج نوعي زبان مخفي در بين رزمندگان اشاره دارد. اصطلاحاتي مانند: «نور بالا مي زد» و «بوي شهادت مي داد»، اشاره به رزمندگاني دارد که همه مي دانستند زمان شهادت شان فرا رسيده است و مواردي بسيار از اين دست که در اين مجموعه در دسترس همگان است.
حال که از پيدايش و رواج اين زبان گريزي نيست، پرسشي مهم به ميان مي آيد که چاره چيست؟ آيا بايد با کاربران اين زبان هم سو شد و پاي آن را به رسانه هاي جمعي و ادبيات مکتوب باز کرد و به گسترش آن کمک کرد؟ يا اين که ريشه ي آن را به کلي با تيشه زد و حکم قطعي صادر کرد که هر گونه استفاده از اين زبان ممنوع است؟
شايد اين راه کارهاي پيشنهادي درمان و علاجي قطعي نباشد؛ ولي بسا در مواردي راه گشاست:
1. بها دادن به اين زبان، به اين عنوان که راهي براي شناخت کاربران آن باشد.
2. اصلاح و ترميم زبان نوشتاري که خطاي کم تري دارد.
3. توجه بيش از پيش به نسل جوان و نوجوانان، خواسته ها، نيازها، انديشه ها، نگرش ها و باورهاي ذهني آنان.
بهتر است کاربران را به سمتي سوق دهيم که با هوش مندي به واژه سازي يا واژه گزيني دست بزنند. چه بسا بهره از عنصر درايت و هوش مندي که لايه ي دوم طنز نيز به شمار مي آيد، بتواند به ساخت و گزينش برخي واژگان مناسب و پر بار منجر شود. اگر از خوش ذوقي و بداهه گويي برخي کاربران بهره ي درستي گرفته شود، مي توانيم شاهد رواج مناسب و پر معناي بسياري از کلمات معادل در ادبيات فارسي باشيم.
منبع: نشريه مه يار شماره 1
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}